نازار من،
همیشه در رنج به سر میبرم، مقصرش کسی نیست، وجودیتم دلیل رنج من است، رنجی که میجوشد و دست و پایم را میگیرید، در قلبم مینشیند. میگندد. زوال تنفر و درد. نمیتوانم کاری بکنم و فقط میتوانم رنج بکشم؛ عزیزکم، تو میشناسی کسانی که تمامشان دلیل رنجشان باشد؟ دیدی چگونه در خود فرو میریزند، رنج میبینند و رنج میدهند؟ چگونه نومیدانه غرق میشوند و کس جلودارشان نیست؟ کسی نمیتواند نجاتشان دهد؟ دردشان اصیل است؛ تنها چیزی از آن اطمینان دارم.
از زمانی که با مفهوم رنجی از خود آشنا شدم همیشه برایم سوال بود که چگونه نمیشکنند؟ چگونه چکهچکه نمیکنند؟ چگونه فریاد نمیکشند، لبخندی محزون میزنند و ادامه میدهند؟ ناسلامتی بار دنیا رو دوششان است، چگونه میتوان درک کرد که "رنج همیشه همراهت است، نمیتوانی خود را نجات دهی چون تو خود دلیل رنجی." و سالم ماند؟
دلم برایت تنگ شده، امروز عصر مثل عصرهای جمعه بود، برایت چایی ریختم، نبودی، چایی سرد شد. عشقت به من معنی میدهد، وجودت به من معنی میدهد و من خود را در تو دیدم، برایت تند تند مینویسم تا جواب دهی، جوابهایت مرا امید است، اینکه برای چند دقیقه به من فکر میکردی و برای من مینوشتی برایم شوق است، وجودت اندوه مرا رنگ میدهد و لبخندت.
لبخندت.
+
نازار در زبان کردی، لری و لکی به معنای پر از ناز است و اگر بخواهند قربان صدقه کسی بروند نازارم و نازارکم صدایش میکنند. در اصل همان نازآر است ولی آی باکلاه حذف شده و بیمکث و نرم به کار میرود.