۳ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

.

درمورد یه آدم تقریبا مهم تو زندگیم با والری صحبت کردم. آخرش به این جمله رسید که:

تو سگ کی باشی که من برات نامه بنویسم؟

.

هر بار که مینویسم یه تیکه از روحمو جا میذارم. توی نوشته‌ها.

.

به پیتر فکر میکنم، به زندگی‌ای که توی جادوگران داشت و حالا میفهمم وقتی طرف می‌گفت شخصیت رول‌پلیش جزوی از خودش شده از چی صحبت می‌کرد. وقتی وارد اکانتم شدم و با لرد صحبت کردم حس کردم یه تیکه ازم برگشت.

.

راهی نداره، باید دوباره بلند شی.

.

پنی پنی پنی.

    • عشق کتاب ✩·̩̩̥͙
    • جمعه ۳ تیر ۰۱

    .

    سوالی که پیش میاد اینه که چرا احساس راحتی نمیکنم؟

    .

    حالا میتونی راحت باشی، هیچکس اینجا نیست. بشین.

    .

    کاشکی ساکت شن. به سکوت نیاز دارم. میخوام سکوت وارد روح و رگ و استخونام بشه.

    .

    ممنونم که قراره با هم بزرگ بشیم.

    .

    «من معلقم. به هیچ جا تعلق ندارم. هیچ جا هم به من تعلق نداره.»

    .

    این شروع یه دوره‌ی جدیده.

    • عشق کتاب ✩·̩̩̥͙
    • جمعه ۳ تیر ۰۱

    .

    یه صحنه‌ای از سریال لوکی، موبیوس با تمسخر سر لوکی داد میزنه تو انقدر نارسیسیست و مغروری که عاشق یه نسخه دیگه از خودت توی دنیای موازی شدی.

    .

    دوست دارم رسالت باشکوهمو پیدا کنم. ولی کجاست؟

    .

    If it was going to kill you boy, it would have by now

    will wood-

    .

    تو همیشه از غرق شدن می‌ترسیدی، حالا باید دست و پا بزنی و با چنگ و دندون به خاک اطراف مردابت چنگ بزنی تا یه وقت دوباره نمیری.

    .

    اضطراب نفرین افرادی مثل مائه. تو از درون خرابی. هیچ چیز نمیتونه درستش کنه و آخرش تنها میمونی؛ همونجور که به خودت می‌پیچی.

    .

    جایی که بهش تعلق داریم.

    • عشق کتاب ✩·̩̩̥͙
    • جمعه ۳ تیر ۰۱
    «سینه‌ام را نوازش کرد. مرا تنگ در آغوش گرفت و بوسید، و بعد رهایم کرد. اجازه داد تا سقوط کنم. چرا؟ چرا مرا نخواست؟»